خواستگارای زیادی داشتم...
یه شب خواب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو دیدم
خوابم رو برای اهل دلی تعریف کردم
بهم گفت: تعبیرش اینه که با یه سید ازدواج می کنی ...
یکی دو ماه بعد آقا سید مجتبی اومد خواستگاریم
وقتی خواستم باهاش صحبت کنم ، آقا سید مجتبی گفت:
قرآن رو باز می کنم ، اگه خوب اومد با هم حرف می زنیم
قرآن رو که باز کرد
چشممون خورد به نام زیبای پیامبر و سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلم اومد
خوابم تعبیر شد و با پسری از نسل پیامبر زندگیمو شروع کردم...
خاطره ای از زندگی شهید سید مجتبی علمدار
راوی : سیده فاطمه موسوی "همسر شهید"

پی نوشت: " شهید بزرگوار سید مجتبی علمدار در 11 دی ماه سال 1345 در
ساری به دنیا آمد...ایشان در سال های جنگ شیمیایی شد...
ﺳﯿﺪ در طﻮل دوران دﻓﺎع ﻣﻘﺪس ﺑﺮ اﺛﺮ ﻣﺠﺮوﺣﯿﺘﮫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ طحال و ﺑﺨﺸﯽ از روده
ﺧﻮد را از دﺳﺖ داده و ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﻣﯿﮕﺮن ﻋﺼﺒﯽ و ﻣﯿﻜﺮوﺑﯽ ﻛﻪ در ﮔﻠﻮﯾﺶ
وﺟﻮد داﺷﺖ ھﺮ ﺳﺎل ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً از اواﯾﻞ ﺗﺎ ﯾﺎزدھﻢ دی ﻣﺎه ﺑﻪ ﺷﺪت ﺑﯿﻤﺎر ﻣﯽ ﺷﺪ.
در دی ماه سال 1375 بر اثر جراحت شیمیایی به مقام رفیع شهادت نائل آمد..."
پیشاپیش ... غدیر خم ... عید سادات بر همه
سید های عزیز مبارک...